در شهر زشت ما،
اينجا که فکر کوته و ديوارهي بلند
افکنده سايه بر سر و بر سرنوشت ما،
من سالهاي سال
در حسرت شنيدن يک نغمهي نشاط،
در آرزوي ديدن يک شاخسار سبز،
يک چشمه، يک درخت،
يک باغ پر شکوفه، يک آسمان صاف
در دود و خاک و آجر و آهن دويدهام
تنها نه من که دختر شيرينزبان من
از من حکايت گل و صحرا شنيده است
پرواز شاد چلچله ها را نديده است
فريدون مشيري
اي خدااااااااااااااا
اين سنا جون ما رو به سلامت دارش..........
ساکن تهران نبوديم ... با هزار جور دردسر ساکن تهران شديم به خاطر محل کار خودم و همسرم .. از وقتي اومديم پسرم مدام مريضه ...
وقتي وارد خونه مي شم احساس مي کنم بوي دود مي ياد ...
خدا به دادمون برسه
فاز مگسيت رو هم عشقه دوست نازنينم
اميدوارم زود زود به آرامش برسي تا درد و رنج نباشه آدم قدر عافيت رو نميدونه ولي کاش اين درد و رنج فقط و فقط براي ما بود نه براي بچه هامون
اميدوارم سناي نازم زود خوب خوب خوب بشه
باز سمانه جونم تو تو اين شهر مامانت و بابات و خواهرت و .... هستن من چي بگم که هم همه اين درا رو دارم و هم درد غريبييييييييييييي
کاش هموني بشه که ميخواي .
کاش بشه همه چي جور شه که بري ..
وااااي من که آرزومه. چند تا مرغ و خروس. تخم مرغ هاي درست حسابي سبزي هايي که خودت بکاري و خيالت راحت باشه کود پاشون ريخته نشده. ميوه هايي که خودت ازشون مراقبت کني بي هيچ سم کشنده اي. گوجه و بادمجون و خيارايي که خودت بوته هاشونو مراقبت کني هواي پاک و تميز، آرامش آرامش آرامش...
اينا همه آرزوهاي منم هست. از اسم مواد نگهدارنده و مواد افزودني حالم بد ميشه. از اينهمه شلوغي و هياهو و هواي مسموم حالم بد ميشه. کاش ميشد فرار کنيم. فقط نمي دونم ميشه از امکانات و تکنولوژي هم دل کند تو اين دوره زمونه؟؟؟؟!!!!!!!