اي باران عشق!.......
ببار!......
بي امان ببار!......
بر دل کويري من بي امان ببار!......
بگذار اين جان عطشان ، سيراب از بوسه باران تو گردد
بگذار زخم کهنه دل التيام يابد
ببار، بي امان ببار!......
کاش همين حالا بارون بياد
حوص بارون کردم
من عاشق بارونم بارون شادم ميکنه آرومم ميکنه
اما اگه غصه دار باشم باهام همدردي ميکنه
انگار بارون با دلم همنواز ميشه
من عاشق صداي بارونم مخصوصا توي ماشين يا تراس . . . يا زير سقف خونه هاي شمال