سلااااااااام به نازنين مادر ِ با احساس و گل خوشرنگم که با اين چشماي سياه و لبخند دلنشينش صبح ِ دور از گل پسر رو برام شاااد و روشن کرد.
سمانه جون من دو روز و نيم در هفته رو ميرم سر کار و بقيه روزها که با بهدادم هستم دلم نمياد از خودم دورش کنم . چند روزي يکي دو ساعتي بردمش مهدي که وسايل بازي هم داشت و خودم نشستم تا با بچه ها بازي کنه و بعد از چند بار مربي ِ اونجا گفت شما برو به کارات برس بهداد داره بازي ميکنه و خوووووبه . منم اومدم ولي باورت نميشه همونطور با مانتو و روسري پاي ِ گاز آشپزي کردم تا يک ساعت شد و رفتم دنبالش. دل تو دلم نبود خيلي برام سخت بود مخصوصا وقتي رفتم دنبالش با بغض گفت مامان فاني خاله مشيد دعوا نميدونم حالا واقعا دعواش کرده بودن ؟ البته بهداد 2 سال و هفت ماهشه و هنوز فرصت براي مهد رفتن داره ولي خيلي دلم ميخواد مهد خوبي باشه ميشه لطف کني اگه سمت شرق مهد خوبي سراغ داري بهم بگي ؟
عزيزم تبريک ميگم بهت موفقيتت تو تحصيل رو و از ته قلبم براي کانون گرم خانواده تون شادي و سلامتي آرزو ميکنم. انشالله تو لباس سفيد عروس خوشبخت و شاد ببيني کوچک سناي نازنينم رو.
ميبوسم روي ماهشو