• وبلاگ : * حـــــ رم دلـــــ م *
  • يادداشت : خاطرات بد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    اقاي دگتر الوم گفتنتو قربونننننننننننننن منطقتو قربون خاله اميدوارم هميشه سلامت باشي عزيزم . ياد و خاطره انار براي هميشه زنده است اسمانه عزيزم ممنونم دوست دارم خيلي زياد مستدام باشي
    پاسخ

    منم دوست دارم گلم،‏ لطف داري نازنين
    واقعا خدا سر و کار هيچ مادر و پدري رو به اينجاها نندازه. کاش دوزار کلاس شعور و رفتار با کودک و انسانيت هم براشون ميگذاشتند.
    پاسخ

    والا ... :)) ... خوش تشريف آوردين دوستم
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ سه شنبه 9 اسفند 90 نوشته (خاطرات بد) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.

    سلام

    چقدر گاهي يه آدمايي انقد سنگدل ميشن.......حس کردم عقده اي توي دل اون خانمه بوده که با ديدن بچه هاي ناز زخم عقده وا شده.....

    ممنونم از حضورتون....قلم زيبايي دارين......

    پاسخ

    نمي دونم شايدم عادت كرده به رنجوندن ديگران و اصلا متوجه رنجش مراجعين نمي شه ... منم ممنونم، شما لطف داريد
    واي سمانه اشک ريختم با اين پستت.
    من که براي هيچ کدوم از واکسناي تسنيم نرفتم تو اتاق . من بيرون ايستادم و مامانم تسنيم رو برد براي واکسن.
    پاسخ

    مادري ست ديگر ... چه مي شود كرد ...
    + مامان سارا...(دردونه جون) 

    عزييييييييزم
    واي مو به تنم سيخ شد با توصيفات مو به مو و دقيق لحظه ها:((
    بميرم که خون بچمون و تو شيشه ريختن يکيشم دور :((
    بعضي از دکتر ها ياد نگرفتن که بابا اين جسم نحيف يه روح لطيفي هم داره... بچه که ديگه هيچي... کاش يه ذره مي فهميدند اين چيز هارو

    پاسخ

    سه تا شيشه خون كشيدن از گلم خاله جون ... اما من هنوز تو حسرت همون يكيم كه ريختنش دور ... كاش خودم مي گرفتم مياوردمش خونه مي ذاشتم رو چشمام ... :(((

    آخ الهي بميرم چقدر سخت خون گرفتن از اين بچه ..آسمانه جون ايشالا هيچچچ وقت تن عزيزش محتاج دکتر نشه . با همه وجود همه اون لحظه ها رو تجسم کردم خيلي زيبا مينويسي

    فقط من نميدونم چرا اين پرستارا و تزريقاتيها اينقدره بي رحم ميشن به خدا ما تو زندگيمون يکي دو تا پرستار مهربون بيشتر نديديم اونم تو بيمارستاناي خصوصي ...از اون تيکه که گفته دستبند نيست النگو هست ها يعني اينقدر لجم گرفت اگه اونجا بودم احتمالا يه چيزي بهش ميگفتم

    پاسخ

    اول قرار بود بريم درمانگاه سر چهارراه اما همسرم گفت بريم بيمارستان آتيه شايد مثل بچگي هاش بفرستنمون بخش نوزادان و اونجا رگ گيري تخصصي كودك و نوزاد دارن، رفتيم اما گفتن دو سالشه و توي همون آزمايشگاه معمولي انجام مي شه ... شصت هفتاد هزار تومان پولي كه به خاطر كم تر درد كشيدن بچه مون واسه يه آزمايش خون ساده داديم فداي تك تك خنده هاش ... آدم از همين مي سوزه كه بيمارستاناي خصوصي هم داره خراب مي شه انگار!!!
    + راحله 
    سمانه با تک تک سلولهاي بدنم حال اون روزتو درک ميکنم. کاکلا ميفهمم چي کشيدي.
    خيلي سخته ولي مجبوري.
    انشالله وقتي جواب آزمايشو بگيري همه ي اين تلخيها فراموشت ميشه.
    فقط دعا ميکنم خدا سرو کار هيچ بني بشري رو به دکتر و بيمارستان و دوا و درمون نندازه.
    پاسخ

    الهي آمين
    + مونايي 
    الهي من بميرم ...
    پاسخ

    خدا نكنه خاله ي مهربونم ... (گل)
    + مريم(مامي پارسا) 
    الهييييييييييييي
    انشاا... که همه چي خوبه خوب باشههههههههههههه

    دلم باز اينروزا بسي گرقته است.......
    پاسخ

    دل من هم ...
    + آزاده حقيقت پناه 
    سلام سمانه جون.
    من اين خانم بداخلاقه رو ميکشم سنا جونمو اذيت کرده
    اما سمانه جون خدا رو شکر که يک آزمايش ساده بوده و يقينا جوابش هم عاليه و جاي هيچ دلنگراني نيست
    بميرم واسه گل گلکم که براي يه آزمايش خون ساده اينقدر درد کشيده

    خدا جونم ما رو آزمايش سخت نکن. ما طاقتشو نداريمااااااااا
    پاسخ

    منم همش به خودم مي گفتم اين كه يه آزمايش ساده س ... واي انار انار اناركمممممممممممم
     <      1   2