سمانه من كه از لحظه لحظه اين رشد و بالندگي كيف ميكنم
بهت حسوديم شد خيلي خوبه كه سنا دوستاني داره كه باهاشون شيطنت كنه پارمين هيچكس را نداره
يه دختر همسايه مامانم اينا دارن كه من تا حالا دو دفعه پارمين را بردم با هاش بازي كنه اما اون خونه مامانم نمياد منم ديگه روم نشده برم خونشون.مامانش ميگه تو بيا خونمون منم كه نميتونم هي برم دم خونشون كه!!
كاش ميشد يه مهد بود كه هر دفعه اي ميبردمش اونجا با بچه ها بازي ميكرد