سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مادر که می شی یه غول وحشی بی شاخ و دم تو وجودت لونه می کنه به اسم "عذاب وجدان"،

حالا که نشسته م و زل زدم به هفت هشت مدل داروی رنگ و وارنگ معده ی سنا این غول موذی بیشتر داره عذابم می ده،

قبلنم سراغم اومده بود البته (چهار ماهگی سنا وقتی بعد از عکس معده متوجه شدیم که سنا ریفلاکس شدید داره).

همون موقع تماااااااااام دوران بارداریمو هزارون بار دوره کردم، یادم اومد که هرگز توی اون دوران لب به فست فود، غذای مونده و نوشابه نزدم، با سردرد شدید میگرنی م ساختم و هرگز مسکنی نخوردم، با درد و سوزش وحشتناک پشت و کمرم که باعث شد دو ماه آخر شب ها نشسته بخوابم و در واقع اصلا نخوابم و فقط از درد گریه کنم ساختم و مسکنی که دکتر تجویز کرده بود رو نخوردم ...

خیــــــــــــــــــــلی طول کشید تا باور کنم بخاطر مشکل معده ی سنا من مقصر نیستم و حتما مصلحت خداوندی بوده (این هم از توکل ناقص و نصفه نیمه مه)،

نمی دونم شاید به قول اون دوست عزیزم آدم گاهی دنبال بهانه ای می گرده که خودشو عذاب بده نمی دونم!

اما دستاویز تازه ی این غول وحشی اینه که:

"چرا بعد از یکسالگیش و اتمام داروهای معده ش خودتو زدی به بی خیالی که خوب شده و دیگه نبردیش دکتر گوارش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و باعث شدی وزنش ایییییییییییینهمه بیاد زیر نمودار؟؟؟

و شب ها تا صبح به خودش بپیچه و نتونه بخوابه؟؟؟؟

و اییییییییییینهمه غذای رنگ و وارنگی که واسش درست می کنی جذب معده ش نشه؟؟؟؟؟؟

و اسید معده ش برگشت کنه بالا و مری کوچولوشو بسوزووووووووووووونهههههههههههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟"

شاید خیلی طول بکشه تا تصاویر زجر وحشتناک دیروز (آندوسکوپی و نمونه برداری از معده ی کوچولوش) از ذهنم بره، و شایدم هرگز از ذهنم نره،

اصلا نمی دونم واسه چی اینا رو اینجا می نویسم، شاید بخاطر این که نوشتنش باعث می شه بهتر بتونم با اون غول وحشی بجنگم

شایدم بعدها این پست رو حذف کردم و فرستادم به ناکجاآباد چون دوست ندارم دخترم وقتی بزرگ تر شد این پست رو ببینه

لطفا بهم نگین ناشکری نکن و ریفلاکس که مشکلی نیست و ...

که خدای بزرگم شاهده هرگز هزگز و هرگز ناشکری نکردم و هربار که نگاهم به چشمای مشکی و سرشار از شوق زندگیش افتاد یادم افتاد که لایق یک بند انگشتش هم نبودم 

 و هربار که صورتشو می چسبونه به صورتم و می گه "مامانم دوست دارم" می خوام تا خود خود خود کهکشون پر بکشم و روی خدا رو ببوسم ...

اما مادرم و بی طاقت در برابر درد کشیدن طفلم ...

برامون دعا کنید که دختر نازم زود زود خوب بشه

 


جمعه 91/2/8ساعت 11:45 صبح بشکن سکوت را () |