سفارش تبلیغ
صبا ویژن

والله هیچ موضوع خاصی نیست الا این که یه مدت حس نوشتنم به هیییییییییییچ عنوان نمیومد!!

خبر جدید "سنا"یی اما دو تا دارم یکیش این که بیستم مرداد نود و یک یعنی دقیقا دو سال و نیمگیش استارت پروژه ی دستشویی رفتن رو زدم که در کمال تعجب بدون هیچ گونه دردسر و اذیتی (التبه به مدد چند شیوه ی ابداعی) خیلی زود موفق شدیم و دختر ناز و وااااااااقعا فهمیده م خیلی خیلی خیلی زیاد همکاری کرد و این مرحله هم به لطف خدا طی شد ...

خبر بعدی هم این که از اول برنامه ریزیم این بود که از دو سالگیش، شش ماه شش ماه سه پروژه ی شیر، دستشویی و جداسازی اطاق خواب رو انجام بدم، اولی و دومی دقیقا سر وقت خودشون انجام شدن اما سومی یه مقدار زودتر رخ داد علتش هم این بود که تخت پارک دخترم بعد از مدت ها که دلاورانه زیر حملات سنگین سنا خانم (که می رفت روی لبه ش وایمیساد و خودشو شوت می کرد تو تخت ما) طاقت آورده بود بالاخره تاب از کف داد و شکست :((( این شد که چاره ای جز این که گل دختر رو بفرستم سر خونه زندگی خودش نداشتم چون به هیچ عنوان نمی خواستم توی تخت ما و پیش من بخوابه و در واقع یه مرحله عقب گرد کنه (چون کاملا به تنها خوابیدن توی تخت پارکش عادت داشت) ... بنابراین سنا خانمم روز اول مهر نود و یک توی دو سال و هفت ماه و ده روزگیش با خوشحالی رفت و توی تخت خواب محبوب و قشنگش خوابید و پروژه ی سومش رو هم با موفقیت به اتمام رسوند ...

واقعا الان دیگه نمی دونم چی باید بنویسم چون فقط و فقط بخاطر لطف بیش از حد دوستای مهربونی که ازمون سراغ می گرفتن و پست جدید می خواستن آپ کردم وگرنه هنوز تو مود نوشتن نیستم، کلا این ماجرای ویری بودن نوشتن مام بد چیزیه، ایشالله ویرم که گرفت با یه پست بلند بالا از خجالت همه ی دوستای گلم درمیام :)))

عجالتا دو تا عکس از سنا خانم داشته باشین(از اونجا که جناب آقای فخری فکری به حال ادامه مطلب رمز دار نمی کنن مجبور شدم اینطوری عکس بذارم، رمز رو تو پست پایین وارد کنید)


پنج شنبه 91/7/6ساعت 2:0 صبح بشکن سکوت را () |