سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مادر بودن دلخوشی های خاص خودش رو داره

یه روز که موفق می شی دو قاشق بیشتر بخورونی!! به طفلت خودت چهار کیلو چاق می شی

یه شب که خوب و آروم و بی دردسر و زود می خوابه احساس می کنی کوه کندی و ته دلت غنج می ره از این موفقیت عظیــــــــم

وقتی هر روز کلمات جدیدی خلق می کنه و اضافه شون می کنه به ادبیات فارسی انقددددر می خندی تا غش کنی و از یه ور بیفتی

(کلمات خنده داری مثل آی نا اور که ترجمه ی سلیسش می شه: دایناسور!! یا اِیار اور که فارسی روونش می شه خیارشور!! یا بابادون و مامان دون که این روزا فلفله بادوم ما موقعی که می خواد خودشو لوس کنه باباجون و مامان جون صدامون می کنه.)

مخصوصا اگه از دهن خوشبو و ناز یه دخمل کوچولوی دو ساله ی نوک زبونی دربیاد که دیگه واقعااااااااااا غش کردن هم داره

قد می کشی با هر سانت قد کشیدن طفلت و وزن می گیری با هر گرم وزن گرفتنش...

و ... خیـــــــــــــلی چیزای ناب دیگه

حالا دلخوشی این روزای ما اینه که می ریم بادکنک می خریم، ریسه های پارسالو از تو انباری می کشیم بیرون، شمع دو می خریم و زل می زنیم بهش و یه دفعه می ریم تو رویااااااااا که شمع بیست رو کی بخریم و عروسیشو ببینیم و نوه دار شدنمونوووووووووووو... اوووووووه خلاصه دست زیر چونه حسااااااااااابی فکر و خیالای قشنگ قشنگ می کنیم...

و یادمون می افته دو سال پیش این روزای پر التهاب و پر از درد و پر از استرس آمیخته به شادی رو... و یه بغضی ته گلومونو محکم فشار می ده(کلا ما نفهمیدیم معنی این بغضی که مواقع شادی میاد سراغ ما چیه!! یحتمل یه نوع بیماریه مرموزه که باعث می شه اون موقع که باید بخندی بلند بلند، ته دلت گریه هم داشته باشی!!)

آره خلاصه...

دلخوشی مادرانه ی این روزای ما گاماس گاماس نزدیک شدن به دو سالگی دخترکمون و شمارش معکوس نزدیک شدن به روز تولدشه... اینه دلخوشی مون...


یکشنبه 90/11/16ساعت 11:19 عصر بشکن سکوت را () |