من شما را در خودم دارم، یک گوشه ی دنج، یک جای سبز، کوچک است، می دانم، کم است می دانم، اما دل من که حرمت حضور شما، حرمت نام شما، حرمت عشق شما، آن نقطه ی کوچکِ پاک را، همان جا، همان گوشه ی سبز، همان خلوتِ آرامِ دلم گواهی آمدنتان را شهریار سبز پوشِ آدینه، مقتدای ابتدا و انتهای پاکی، رگ به رگم می خروشد از رویای آمدنتان، که گل بکارم جای جای قدم هایتان را، دلم خوش است، به همان نقطه ی روشن میانه ی دلم،
یک مکان آرام و خلوت قلب من خانه ی شماست، آقا!
به همان یک نقطه ی روشنِ میانه ی دلم خوش است ...
فقط همان گوشه ی سبز را، از هجوم سیاهی ها در امان داشته ...
به روشنی می دهد، به خوبی می دهد، آقا!
سرفصل مطهر و ناب عاشقی ها!
که بوسه زنم غبار عبورتان را، که نفس بکشم هوای بودنتان را ...
و گواهی سبز آمدنتان آقا!
چهارشنبه 91/4/14ساعت
1:50 صبح بشکن سکوت را () |