یه حس عجیبی بهم می گه دلخوشی های کوچیکم مانع رسیدنم به خدا هستند! مثل همین که دلم خوش بود عصرها به نازک دخترم به جای تنقلات ناسالم پسته بدم و بشینه یه گوشه ترق توروق بشکندشون و ملچ مولوچ بخوردشون و من هی و هی و هی کیف کنم از خوردنش، و روزی n بار بگم خدایا شکرت که دخترم به مغزجات آلرژی نشون نداده، یا همین دلخوشی کوچولو که با خودم می گفتم اگه از خوردن انواع غذاها محرومه بچه م، عیبی نداره، خیالی نی، هفته ای دو بار ماهیچه و دوبار ماهی می پختم و از این که تونستم یه غذای مقوی تحویل معده ی کوچولوی طفلم بدم اون قسمت فوق حساس مادرانه م ارضا می شد و یه نفس آسوده می کشید... انقدر دلم به همین دو سه تا دلخوشی کوچولو خوش بود که فرزند عزیز تر از جان توی تست جدید به گوشت گوسفند و پسته و سیب زمینی هم واکنش نشون داد!!! خب اینم خیریت داره و حکمت، عین همه ی اونایی که منِ کوچولو از درکشون عاجزم، شاید من از اون انسان هایی هستم که وقت دلخوشی دستم از درگاه خدا کنده می شه و فقط وقتای ناراحتی و نگرانی می رم سراغش، یا این که شاید حذف دانه دانه ی این دلخوشی های کوچیک یادم بده که نه به کوچیکاش نه به بزرگاش نباید دل بست و اینطوری خرده خرده قوی بشم... به هر حال، شکر که هست، که نفس می کشه، که جلوی چشمام راه می ره و قد می کشه و حرف می زنه و می خنده و من با هر خنده ش هزاااااااااار بااااااااااار آرامش و عشقو تجربه می کنم، شکـــــــــــــــــــــــر ... پی نوشت یک - امروز داریم می ریم برای تست شیر گاو، اگه به شیر گاو واکنش نشون نده یعنی یه موفقیت خییییییییلی بزرگ، یعنی محرومیتی که فکر می کردم یک سال باید ادامه داشته باشه تبدیل می شه به سه ماه و اینطوری خیییییییییلی از چیزایی که الان نباید بخوره براش ازاد می شه برامون دعا کنین، دعا کنین که تنتیجه ی تستمون خوب باشه. پی نوشت دو - "مهر" عزیز پیغام پر از مهرتون به دستم رسید، واقعااااااا شرمنده ی اینهمه لطف و مهربانیتون شدم، شرمنده ی شما و همه ی دوستان مهربانی که برای پست "کوچم آرزوست" خصوصی یا عمومی لطف کردن و ما رو به شهر قشنگشون دعوت کردن، الهی که هر جا هستید تنتون سالم و دلتون شاد و لبتون خندون باشه دوستای مهربونم پی نوشت سه - این روزها، این روزهای قشنگ، این روزهای سبز، ما رو از دعاهای قشنگتون فراموش نکنید. "افلاک از آن شــــــــــــــــما" درددل نوشت - خدا، خدا، خدا جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونم فقیـــــــــــــــــر و خســـــــــــــــــــته به درگاهــــــــــــــــت آمـــــــــــــدم رحــــــــــــــــمی
سه شنبه 91/5/3ساعت
2:51 عصر بشکن سکوت را () |