دو سال و نیمه ها شیرین زبان اند بی حد و اندازه، مثل دخترک دو سال و نیمه ی خوش سر و زبان من که این روزها غافلگیرمون می کنه گاهی با جمله بندی های شیرین و خوش لحن و اداش، مثل وقتی که؛ 1. شبه و دراز کشیدم که براش کتاب بخونم و خودمو بزنم به خواب که بخوابه ایشالله، یدفعه پا می شه می شینه و می گه: مامان دون، خواهشا دیاز نتش 2. باباش داره براش گردو پوست می کنه عمیق داره نگاه می کنه یهو می گه: ای بابا نابودش تردی 3. سوار ماشینیم و داره از پنجره آسمونو می بینه، می گه: مامان دون خوشید خااوم اون بالاس؟؟ من: آره مامانم اوناهاش بعد سنا خانم کله شو از پنجره می کنه بیرون و می گه: خوشید خااوم شلا رفتی اون بالا؟؟ بیا پایین ما خاریت نداریم، ما پایینیم تو بالایی، نتس بیا، "صـــــــــدامو داری؟؟؟" 4. دارم چایی می ریزم برا کمک اومده پیشم داره دنبال قندون می گرده از اونطرف هی داره با خودش می گه: مـــــــــن خــــــــــودم قـــــــــــندم، مـــــــــن خــــــــــودم قـــــــــــندم، مـــــــــن خــــــــــودم قـــــــــــندم ... 5. باباش داره اصلاح می کنه و ایشون مث همیشه که مبهوت می شن ایستاده دم در و زل زده به باباش بعد از چند لحظه عمیـــــــــق تفکریدن می گه: تو مـــــــَــــدی، ریش دایی، مامانم خااومه، منم خااومم، من خودم چشمام به مامانم لفته، ابلوآم به عمه م 6. تو یه اتوبان کم تردد در حرکتیم یهو رو می کنه به من می گه: مامان دون! چه خلــــــــــبته!!! 7. خونه ی مامانمیم باباش باید بره جایی وسایلشو برمی داره آروم میاد بهم می گه کاری نداری؟ که تا سنا حواسش نیست سنا رو بپیچونه و بره، که یهو سنا خانوم کیف به دوش و عینک به چشم ظاهر می شه: خــــاری نـــــداری؟؟ 8. دارم براش تخم مرغ پوست می کنم که بخوره می گه: مامان دون، من مامانشو می خورم، مامانشو دوست دارم (منظورش سفیده ی تخم مرغه) و کلی حرفای شیرین دیگه که الان خیلیاشو یادم نیست، که لحظه هامونو شکر می پاشه و ثانیه هامونو شیرین شیرین می کنه
دخترکم، دخترک قشنگ سی ماهه ی نازنینم، دو سال و نیمگیت مبارک امید قلب مامان، بالیدنت پیاپی
پنج شنبه 91/5/19ساعت
7:0 عصر بشکن سکوت را () |