چادر به دست دارم می رم که نماز بخونم. مث همیشه *سنا* دنبالمه، با چادر کوچولوش که کشون کشون میارش. همسرم خطاب به من: "ما رم دعا کن خانم" ... با قنوت من قنوت می گیره، با رکوعم رکوع می ره، با سجده م سجده، و با تشهدم نمازش تموم می شه ... ... هنوز به سلام نمازم نرسیدم، دستای کوچولوشو کنار هم گذاشته و، صدای پچ پچش میاد: خدادون مــــــِـــسی ته به بابام غذا دادی ... ... بعد بدو بدو می ره سمت باباش؛ "بابایی من سُما رم دُفتم، سُما رم دعا تردم" ... یعنی اینجور مواقع فقط دو تا بال می خوام؛ که تا خود خود عرش پرواز کنم، یه بوسه از روی مهربون خدا بردارم ... ... به شکرانه ی داشتن این فرشته ی نازنیـــــــــــــن ... ...
سه شنبه 91/9/21ساعت
9:37 عصر بشکن سکوت را () |