سنا: مامانی بی زحمت چهار تا تا خواهر برام بیار!!! من: مامان جان هر چهار تا رو که با هم نمی شه آورد ... سنا: چرا نمی شه؟؟ من: نمی شه دیگه مامان جان، باید یکی یکی آورد ... سنا: خب بیار، یکی یکی بیار من: آخه الان موقعش نیست مامانم سنا: کی موقعشه؟ من: وقتی که شما یه مقدار بزرگ تر بشی سنا: من کی بزرگ تر می شم؟ من: چند وقت دیگه سنا: چقدر ِ دیگه؟؟؟ من: اومممممممم خب وقتی که هفت سالت شد، اندازه ی ایلیا شدی، خواستی بری کلاس اول ... سنا: آهان باشه، خب پس اونموقع چهار تا برام بیار ... من: یدونه شو اونموقع میارم ... سنا: بقیه شو کی میاری؟؟؟ من: مامان جان بذار به وقتش درموردش صحبت می کنیم الان زوده سنا: آخه من چهار تا خواهر می خوام من:فعلا نمی شه گلم سنا: خب چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و بیست دقیقه ی دیگه همچنااااااااااااااااااااااااان من، سنا، سنا، من ... چند روز بعد سنا: مامان حالا که خواهر نمیاری خواهشا یه هاپو برام بیار !!! من: سنا: جامعه ی زنان و دختران جهان:
چهارشنبه 92/6/20ساعت
2:6 صبح بشکن سکوت را () |