سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سنجاقکم سرما خورده و خروسک شده، دسترسی به دکترش نداشتم، برای معاینه بردیمش اورژانس بیمارستان آتیه،

خدا رو شکر عفونی نبود و دکتر گفت که دوره ش زود می گذره ایشالله، اما اونجا یه چیزی دلمو آتیش زد

داشتیم روبروی بیمارستان پارک می کردیم که یه دسته ی عزاداری وارد اون خیابون شد، دستمو بردم سمت دستگیره که پیاده شم یهو چشمم افتاد به پنجره های بیمارستان، از تمام اتاقا چشمای منتظر، نگرون، امیدوار، خسته، غمگین، عطشناک ریختن پشت پنجره ها. یه سریشون مریض بودن سرم به دست، یه سریشون همراه بودن انگاری.

انگار هُرم نفس های خسته و امیدوارشون تو اون سوز سرما یهو خورد به گونه هام...

یاد یلدا افتادم که پارمین قشنگش الان تو بیمارستانه، یاد ارشیای دو سال و نیمه که همچنان توی کماس، یاد تمااااااااااام مریضای عااااااااااالم

خدا جونم خدا جونم خدا جونم
به خداوندی خدااااااااات... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی... از تو برمیاد که همه ی مریضا رو خوب کنی...
...

 


دوشنبه 90/9/14ساعت 9:0 صبح بشکن سکوت را () |